هفته 25

سلام پسر قشنگم

شما  دیگه رسمن تو دل مامان تکون میخوری و میچرخی...

گاهی به نوع نشستن و خوابیدن من اعتراض میکنی ...مخصوصن وقتی به جلو خم میشم یا شبا نیمه طاق باز میخوابم بیدار میشی و تکون می خوری

اصلن از صبح که بیدار میشم منتظرم همش که تکون بخوری و من حست کنم..تا وقتی تکون نخوری پکرم و لی همین که شروع میکنی تکون خوردن شاد میشم...

نمیدونم این وبت رو همیشه برای خودم نگه دارم یا یه روزی هدیه بدم به خودت

نمیدونم ولی این چند روزه همش دارم فکر میکنم که من که تورو بزرگ کنم و آقا بشی بعد بری زن بگیری و بی وفا بشی من چیکار کنم؟باید حتمن برات یه زن خوب بگیرم که تورو از من جد ا نکنه ..چون حسی که دارم اینه که بدون تو نمیتونم زندگی کنم...

خداروش که تو اخرین آزمایشات هم شما حالتون خوبه خوب بود پسرم...فقط کمی کمبود ویتامین دی دارم که باید قرص بخورم و سعی کنم تو آفتاب بخوابم که به شما ویتامین دی برسه به اندازه کافی..

تقریبا سه ماه دیگه تا اومدن تو باقی مونده..این روزا که خیلی زود گذشت امیدوارم باقیش هم زود بگذره و تو بیای تو بغل مامانت...

هنوز زیاد خرید برات نکردم دلبندم ولی تو این سه ماهه حتمن همه چیز برات میخرم...

قربونت برم عزیییییییزه دلم..